کد مطلب: ۶۴۵۲
تعداد بازدید: ۲۵۹
تاریخ انتشار : ۱۸ خرداد ۱۴۰۲ - ۰۹:۱۵
جهاد با نفس؛ مهم‌ترین جهاد فراموش شده | ۳
يكی از پی‏آمدهای انسان‏‌مداری مادی، سكولاريسم و دخالت ندادن دين در عرصه مناسبات اجتماعی است. اين نگاه مادی‏‌گرايانه كه انسان را نظير يك ماشين می‏شناسد بحران‏های زيادی آفريده است، مانند: بحران هويّت انسان، از خود بيگانگی، بالا رفتن آمار بيماری‏های روانی و خودكشی، بی‏بند و باری، سست شدن اخلاق و روابط عاطفی انسان‏ها و نيز پيدايش دو جنگ بزرگ اول و دوم جهانی با خسارت وحشتناك كه همه، بخشی از عواقب تفكر مادی جديد درباره‌ی انسان بود.

بخش دوّم: رابطه‌ی خودسازی با خودشناسی | ۱

 

انسان‌شناسی


انسان، خواهان آگاهی و افزايش اطلاعات خويش است. حسّ كنج‏كاوی، جست و جوگری در بشر وجود دارد، ولی اين جا چند پرسش مهّم وجود دارد: كسب دانش برای چه؟ چه اندازه؟ چه زمان؟ كدام يك از دانش‏ها و... .
هر چند اكنون نمی‏خواهيم به بررسی و پاسخ اين پرسش‏ها بپردازيم، تأكيد داريم كه از مهم‏ترين دانش‏های مورد نياز ما «خودشناسی» است، زيرا پايه و مايه بسياری از معرفت‏هاست.
در اهميت خودشناسی، چند حديث ارزش‏مند از حضرت اميرالمؤمنين(ع) نقل می‏شود:
خودشناسی سودمندترين معرفت‏هاست.[1]
برای انسان، همين شناخت بس كه خود را بشناسد.[2]
برترين خردمندی، خودشناسی انسان است، پس هر كه خود را شناخت خردمند شد و هر كه نسبت به خويش جاهل شد، گمراه گشت.[3]
در شگفتم از كسی كه گم‏شده‌ی خود را می‏جويد، امّا خويش را گم كرده و آن را نمی‏جويد.[4]
بدون انسان شناسی صحيح، سه محور اساسی انديشه‌ی بشری؛ يعنی: خدا، جهان و انسان، تبيين و تفسير نخواهد شد. ازاين‏رو، در بسياری از احاديث، «معرفت نفس» مقدمه‌ی معرفت خدا دانسته شده است. حضرت اميرالمؤمنين می‌فرمايد:
هر كه خود را بشناسد پروردگارش را شناخته است.[5]
و در روايت است:
هر كه به نفس خويش آگاه‏تر باشد، به خدای خويش عارف‏تر است.[6]
هم‏چنين امام علی(ع) می‌فرمايد:
در شگفتم نسبت به كسی كه خود را نمی‏شناسد چگونه پروردگارش را می‏شناسد!.[7]
يكی از راه‏های خداشناسی، سير انفسی است، اگر خود را صد در صد نيازمند و وابسته دانستيم مثل تصويری كه در آينه وجود دارد، ولی وابسته به صاحب تصوير است، بهتر می‏توانيم خدا را بشناسيم، يا اگر خود را همواره در حال تغيير و تبدّل بيابيم، راحت‏تر خود را نيازمند خالق غنی می‏يابيم و... .


انسان‏شناسی و جهان‏شناسی


اگر انسان، به درستی به خويش و قلمرو و ابعاد خود آگاه شد می‏تواند جهان را درست بشناسد. اگر در انسان شناسی آشكار شود كه وجودی پيش از اين دنيا داشته و پس از اين نيز در جهانی ديگر خواهد زيست، اين ديدگاه، تفسير خاصی از جهان را در اختيار ما می‏گذارد، اگر هدف آفرينش انسان را، خداپرستی و تقرّب به خدا بدانيم، اين جهان به منزله‌ی ابزاری ‏برای عبادت و رسيدن ما به سعادت تفسير می‏شود، ولی اگر مثل مادی‌گرايان، خود را اصيل پنداشتيم، همه چيز را در راه رفاه بدن خويش تفسير می‏كنيم و خود را نيز با مرگ، نابود و هيچ می‏پنداريم، نظير چوب درختی كه می‏خشكد و می‏پوسد و هيچ می‏گردد.
بسياری از مشكلات امروز جامعه، به ديدگاه نادرست درباره‌ی انسان باز می‏گردد. انسان مداری مادی، روح تفكر حاكم بر غرب است كه بر تفكر مادی بريده از وحی پا فشاری دارد. بر اين مبنا، عقل به برداشت‏های تجربی عمل می‏كند و از معلومات مستقل از تجربه محروم است.
يكی از پی‏آمدهای انسان‏‌مداری مادی، سكولاريسم و دخالت ندادن دين در عرصه مناسبات اجتماعی است. اين نگاه مادی‏‌گرايانه كه انسان را نظير يك ماشين می‏شناسد بحران‏های زيادی آفريده است، مانند: بحران هويّت انسان، از خود بيگانگی، بالا رفتن آمار بيماری‏های روانی و خودكشی، بی‏بند و باری، سست شدن اخلاق و روابط عاطفی انسان‏ها و نيز پيدايش دو جنگ بزرگ اول و دوم جهانی با خسارت وحشتناك كه همه، بخشی از عواقب تفكر مادی جديد درباره‌ی انسان بود.
اين مشكلات از اين جهت رخ می‏دهد كه انسان را تنها در يكی از ابعادش خلاصه كردند و تنها به علم و عقل و تجربه و ماده بسنده كردند و از ساير ابعاد انسان و نيز از عقل معطوف به وحی، چشم پوشيدند.


ضرورت خودشناسی


برای پی‏بردن به ضرورت خودشناسی، نيازی به دليل‏های پيچيده و دشوار نيست، زيرا كاملاً عاقلانه است كه هر كس كه خود را دوست دارد، به خود بپردازد و به سعادت و نجات خويش فكر كند و در صدد شناخت ماهيت خود، كمالات و راه رسيدن به آن‏ها برآيد به ‏ويژه كه هر كار يا نيّتی، در ساختار درونی ما و شاكله‌ی شخصّيت و چهره‌ی روح ما مؤثر است.[8] ازاين‏رو، می‏توان گفت: غفلت از خود و سرگرم شدن به چيزهايی كه در كمال و سعادت آدمی مؤثّر نيست، بی‌خردی است. بنابراين، خويشتن شناسی، شناخت آغاز و فرجام خود و كمالاتی كه بايد به آن‏ها نايل گرديم، از ضروری‏ترين امور است.


انسان موجود تركيبی


انسان مركب از جسم و جان است، چنان نيست كه آدمی فقط در بدن خلاصه گردد، علاوه بر جسمِ عنصرىِ مادّی، دارای گوهر ارزش‏مند ديگری است كه از آن به «نفس» «روح» و «جان» تعبير می‏كنيم. از نظر جسمی خواص و آثاری دارد، مانند: وزن، طول، عرض، عمق، شكل، رنگ و نظير ساير جان‏داران به آب و نان و هوا و... نيازمند است و دوران كودكی، ميان‏سالی، بزرگ‏سالی و ضعف و از كار افتادگی دارد.
نفس عاقله‌ی انسانی، موجودی است مجرّد از مادّه و عوارض آن كه می‏توان با آن، تفكّر، تعقّل و كليّات را درك نمود. روح، در حال رشد است، ولی پيری و مرگ و نابودی ندارد.


رابطه جسم و جان


به هنگام وفات افراد گفته می‏شود: «فلانی مرغ روحش از كالبد تن، يا قفس آزاد شد» اين تشبيه كه جان را همانند پرنده‌ای زندانی در بدن می‏دانند، تنها تعبيری ادبی است نه حقيقی. برخی نيز به اشتباه، تصوّر می‏كنند روح در سراسر بدن پخش است، مثل عطری كه در برگ گل پخش شده است. اين تصوير نيز نادرست است، زيرا جان‏بازی كه دستان و پاهايش قطع شده باشد، چيزی از روحش كاسته نمی‏گردد. از باب تشبيه و تنظير (البته با يك تفاوت بسيار مهم؛ يعنی نوعی وحدت بين راكب و مركب)، می‏گوييم تقريباً رابطه روح و بدن، بسانِ رابطه‌ی راننده و خودرو، ملوان و كشتی است. در عين حالی كه به مركب و ابزار نياز است، تمامی اراده و اختيار در دست روح است نه مركب و روح مهم‏تر است، پس از مرگ، در عالم برزخ كه بدن مادی معمولاً می‏پوسد روح با بدن برزخی كه به همراه دارد، دارای حيات و ادراك است. در حديثی از امام صادق(ع)، رابطه‌ی روح و بدن به گوهری تشبيه شده است كه در صندوقی باشد. می‌فرمايد:
مثل رابطه‌ی روح مؤمن و بدنش همچون گوهری است در صندوق كه وقتی از آن خارج می‏شود، صندوق [دنيوی] را دور می‏اندازند و به آن اعتنا نمی‏كنند. ارواح، با بدن مادّی ممزوج و آميخته نمی‏شوند و به آن تكيه نمی‏كنند، بلكه آن‏ها سوار بر بدن و احاطه كننده بر بدن هستند.[9]


ابعاد و مراتب نفس


در وجود ما يك نفس يا روح وجود دارد كه دارای دو مرتبه‌ی عالی و پايين است. از درجه‌ی بالا و عالی به بعد روحی و انسانی تعبير می‏كنيم و از درجه‌ی پايين به بعد حيوانی و مادّی.
به تعبيری ديگر، يك انسان دوگونه شخصيت و هويّت و گرايش دارد: يكی منِ حيوانی و ديگری منِ ملكوتی و انسانی. نشانه‏‌های من حيوانی، اين جملات است: من می‏خورم، می‏‌آشامم، راه می‏روم، خوش‏گذرانی می‏كنم، هم‏چنين بسياری از رذايل اخلاقی: مثل: دروغ، خيانت، شهوت پرستی، حيله گری، حرص و آز از لوازم و صفات همين بعد حيوانی ماست. و نشانه‏‌های من ملكوتی و انسانی ما اين قبيل تعبيرهاست:
من فكر می‏كنم، خدا را ياد می‏كنم، ايثار، جهاد، فداكاری، شهادت دارم، سعادت و خوشی ديگران را می‏خواهم و حتّی گاهی، خود را برای خدا و در راه سعادت ديگران به خطر می‏اندازم. چنين سخنانی خبر از بعد انسانی ما می‏دهد.
بنابراين، در ما دو نفس و دو روح نيست، بلكه يك روح داريم با دو مرتبه كه معمولاً بين همين دو مرتبه وجودی ما، دوگانگی رخ می‏دهد و جنگ و جدال در می‏گيرد و همين تضاد را جدال عقل و نفس می‏نامند. گاه عقل بر خلاف خواسته ‏نفس اقدام می‏كند و نفس حيوانی را شكست می‏دهد؛ مثلاً برای رضای خدا ايثار می‏كند و گاهی بر عكس؛ نفس در پی‏ لذّت‏ها می‏رود و بر عقل چيره می‏گردد و او را از ميدان بيرون می‏راند؛ مثلاً كسانی كه به انواع موادّ مخدّر و افيونی يا فساد و فحشا مبتلا شده‏اند، زشتی اين مفاسد را قبلاً درك می‏كرده‌‏اند و در ميدان جدال عقل و نفس، مصلحت سنجی عقلی را نيز درك می‌‏كرده‌‏اند، ولی تمايلات و خواسته‏‌های نفس بر شخصيت ملكوتی و عقلانی آنان پيروز گشته است.
بعد حيوانی ما نيز با حيوانات تفاوت دارد و عين حيوانات نيست؛ مثلاً زياده روی در خواسته‌های نفسانی، مثل: شكم‏بارگی و بولهوسی برای انسان زيان‏بار است و بعد ملكوتی او را تضعيف يا نابود می‏سازد، ولی همين خورد و خوراك فراوان برای گاو و گوسفند مايه‌ی تكامل و ازدياد گوشت و لبنيات و نسل آن‏هاست.[10]


خودآزمایی


1- به کدام دلیل، معرفت نفس مقدمه‌ی معرفت خدا دانسته شده است؟
2- ابعاد و مراتب نفس را شرح دهید.

 

پی نوشت ها


[1]. تميمی آمدی، غرر الحكم، ح 9565: «معرفهُ ‏النفس أنفعُ المعارف».
[2]. همان، ح 7036؛ محمدی ری شهری، ميزان الحكمه، ح 13207: «كفی بالمرء معرفةً أن يَعْرِفَ نفسَه».
[3]. تميمی آمدی، همان، ح3220: «أفضلُ العقلِ مَعرِفةُ الانسانِ نَفْسَه، فمن عَرَفَ نفسَه عَقلَ وَ من جَهِلَها ضَلَّ».
[4]. همان، ح 6266؛ محمدی ری شهری، ميزان الحكمه، ص 3566 واژه «معرفة النفس» و ر . ك: سيد محمد حسين طباطبائی، تفسير الميزان، ج6، ص196 ـ 176: «عَجِبْتُ لمن يُنشِد ضالّتَه و قد أَضلَّ نفسَه فلا يَطلبُها».
[5]. مجلسی، بحارالانوار، ج 2، ص 32 و تميمی آمدی، غررالحكم، ح7946: «مَن عَرَف نَفسَه فقد عَرَف ربَّه».
[6]. محمد سبزواری، جامع الاخبار، ص 35 و محمد بن فتّال نيشابوری، روضة الواعظين، ص 25 : «أعرفُكم بنفسه أعرفُكم بربّه».
[7]. تميمی آمدی، همان، ح 6270: «عجبتُ لمَن يَجهَل نفسَه، كيف يَعرِف رَبَّه؟».
[8]. درباره‌ی تأثير رفتار بر شكل‌گيری شخصيت درونی، در صفحات بعدی؛ سخن می‏گوييم.
[9]. صفار قمی، بصائر الدرجات، ص 463: «مثلُ روحِ المؤمنِ و بدنِه كجوهرةٍ فی صندوقٍ اذا خَرجتِ الجوهرةُ منه أُطرِحَ الصندوقُ و لم يُعبَأبه و قال: إنَّ الارواحَ لا تُمازِج البدَنَ و لا تواكِلُه و إنّما هي كلل للبدنِ، محيطةٌ به».
[10]. در آينده توضيحات بيشتری درباره‌ی خواسته‏‌های نفسانی بيان می‏شود.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی‌مسجد هدایت

آیت الله ابراهیم امینی

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: